بسم الله الرحمن الرحیم
شخصی زیر درخت گردو ایستاده بود و میگفت: «خدایا! همه کارهایت درست است فقط نمیفهمم چرا گردوی به این کوچکی را بالای این درخت بزرگ قرار دادهای ولی هندوانه به آن بزرگی را لای بتههای کوچک! » همینطور که داشت با خدا درددل میکرد ناگهان بادی وزید و گردویی روی صورتش افتاد و از بینیاش خون آمد. او به خودش آمد و گفت: «خدایا! کارت درست است. اگر یک هندوانه بالای درخت بود، معلوم نبود چه بلایی سرم میآمد!»
اللهم عجل لولیک الفرج
به امید ظهورش 3 صلوات
در صورت تمایل به ذکر صلوات به اشتراک بگذارید
خیلی نظرت برام جالب بود .حق با شماست .البته باید در تمام جنبه ها کار شود .خانه مدرسه ،جامعه و صدا و سیما و....
سلام
حق که با خداست
اما همه حق رو می دونن اما عمل........
یا حق
چفیهی من بوی شبنم میدهـــد
عطر شـــبهای محــرم میدهـــد
چفیـهی من، سفرهی دل میشود
جمعه، با مهدی، مقـابل میشــود
[گل][گل][گل][گل]
سلام چه حکایت جالبی
الهم عجل لولیک الفرج
موید باشی
سلام وب بسیار خوبی دارید انشالله موفق باشید خوشحال میشیم به ما هام سربزنید
هههههههههه خیلی خنده دار بود فکرشو بکن هندوانه بود مغزش متلاشی میشد هیچ کار خدا بی حکمت نیست ممنون
سلام
وبلاگه جالبی داری اگه مایل به تبادل لینک هستین اطلاع بدین
موفق باشین التماس دعا