داستانک، شیطان و عمار یاسر

بسم الله الرحمن الرحیم

شیطان و عمار یاسر
عمار از جمله کسانی است که از اول ، زیر بار فرمان شیطان نرفت و از همان آغاز با او مخالفت ورزید.
چند بار با شیطان کشتی گرفت و او را بر زمین زد.
در یکی از سفرها که حضرت رسول اکرم (ص) با اصحاب خود میرفتند ، آب آنان تمام شد.
آن حضرت به عمار فرمود: برو و از چاهی که در فلان موضع بیابان است ، آب بیاور .
وقتی که عمار کنار چاه رسید ، خواست تا اب بردارد که شیطان حاضر شد و گفت : اجازه نمیدهم که از این
چاه آب برداری !زیرا این چاه مسکن شیاطین است!
عمار در برابرش ایستاد و با او در افتاد . با یک حمله شیطان را بر زمین زد و با سنگی بینی او را شکست و
هنگامی که روی سینهی شیطان نشست،دید که او بسیار لاغر و رنجور است
عمار از شیطان پرسید: آیا همه ی شیاطین چینین لاغرند؟!
شیطون بگفت: بعضی از شیاطین چاق و بعضی لاغرند.
من نیز که چنین لاغرم، بر انسانی موکل هستم که هنگام خوردن غذا بسم الله میگوید و من نمیتوانم
از غذاهای او بخورم، و از اینرو لاغرشده ام .
سپس شیطون بگفت: ای عمار!از روی سینه ام بلند شو تا بار دیگر کُشتی بگیریم.
اگر این بار نیز مرا بر زمین زدی ، چیزی بتو می آموزم که از آن نفع ببری.
عمار از روی سینه ی او بلند شد و کشتی گرفتند.
این بار نیز شیطان بر زمین خورد و
عمار به او گفت : چیزی را که به من قول دادی بگو.
شیطان بگفت :ای عمار! بدان که هر خانه ای که قرآن خوانده شود ، بخصوص آیة الکرسی ، شیاطین از ان فرار میکنند.
سپس عمار ، او را رها کرد و مشک خود را پر اب نمود و بازگشت و چون نزد رسول اکرم (ص) رسید،
حکایت را برای آن حضرت تعریف کرد.

منبع شیطان در کمینگاه ؛صفحه 273و274

اللهم عجل لولیک الفرج

به امید ظهورش 3 صلوات