بشارت دین

حضرت علی(ع): آن کسی که پژوهش را استمرار نمی بخشد از درک دانش بی نصیب است ...

بشارت دین

حضرت علی(ع): آن کسی که پژوهش را استمرار نمی بخشد از درک دانش بی نصیب است ...

داستانک، شناخت شیطان ...

بسم الله الرحمن الرحیم


شیطان و نبرد با عابد بنی اسرائیلی

در قوم بنی اسرائیل مرد عابدی بود و به او گفتند در فلان جا درختی است که قومی انرا میپرستند
و ان عابد برای رضای خدا و تعصّب در دین خشمگین شد و از جا برخاست
و تبر را بر دوش خود همانا بزاشت و برفت تا درخت رو قطع بکند
در راه شیطون در قیافه پیرمردی در امد و به عابد بگفت کجا میری
و عابد عزم خود را بگفت
و بعد شیطون بگفت: برو به عبادت خودت مشغول باش که این کار از دست
تو بر نمیآد و عابد با شیطون در گیر بشد

و سرانجام عابد ، شیطون رو بر زمین زد و بر روی سینه اش نشست .
شیطون گفت : ای عابد! خدا پیامبرانی بدارد که اگر بخواهد آن درخت را قطع کند یکی از پیامبرانی خود را میفرستد تا آن را ببرد . به تو چه مربوط است ؟
خدا به تو چنین دستوری نداده است .
عابد گفت : من باید این درخت را قطع کنم و چاره ای جز این نیست .
شیطون گفت : تو مردی فقیر و عیالمند هستی و مردم هزینه ی زندگی تو را تأمین میکنند . اگر دست از کار خود برداری و درخت را قطع نکنی، قول می دهم که هر روز دو دینار زیر بالش تو بگذارم تا هم خودت اژ ان استفاده کنی و هم به عابدهای دیگر صدقه دهی و انفاق نمایی
و هر روز از بابت صدقه ثوابی نصیب تو گردد .
عابد کمی فکرید و قبولید و گفت اینکار برایم بهتر است تا کند یا قطع کردن آن درخت، زیرا قطع ان درخت کار پیامبران است نه کار من !
سرانجام عابد برگشت .
بامداد روز اول و دوم دست به زیر بالین خود کرد و دینارها را برداشت و مصرف بکند .
روز سوم دید که از دینارها اثری نیست .
لذا خشمگین بشدنگی و تیر را بداشت و به سوی درخت حرکت کرد و گفت :این بار تا درخت را قطع نکنم بر نمیگیردم .
این بار نیز ابلیس سر راهش قرار گرفت. و
شیطون گفت ای عابد ! از این کار دست بردار از عهده ات بر نمی آید .
این بار نیز باهم در گیر شدند و ابلیس ، عابد را بر زمین زد و روی
سینه ی او نشست.
عابد گفت: مرا رها کن تا باز گردم و از قطع کردن درخت منصرف شدم ولی به من بگو که چرا در اولین بار من تو را به زمین زدم و بر تو غالب شدم و در دومین بار تو بر من غلبه کردی ؟
شیطون بگفت :
در دفعه ی اول تو به قصد رضای خدا برای قطع درخت حرکت کردی و خشم تو خدایی بود .
درنتیجه خداوند نیز تو را یاری نمود.
زیرا هر کس برای خدا کاری انجام دهد، مرا بر او تسلّطی نیست.
اما دومین بار، تو با طمع و برای امر دنیایی خشمگین شدی و تابع هوای نفس خود شدی لذا بر تو غالب شدم و ترا بر زمین زدم


اللهم عجل لولیک الفرج

به امید ظهور امام زمان که هزاران البته نزدیک است...

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
پارسا 24 اردیبهشت 1392 ساعت 12:48 ب.ظ

خیلی داستان با مفهومی بود
مرسی

سلام
خواهش یکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد